/ بنام صاحب همه نجواهای هستی زمستان 1386 - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شگفتا خلافت از راه همصحبتى به دست آید . [ و شعرى از او در این باره روایت شده است : ] اگر با شورا کار آنان را به دست گرفتى چه شورایى بود که رأى دهندگان در آنجا نبودند . و اگر از راه خویشاوندى بر مدعیّان حجّت آوردى ، دیگران از تو به پیامبر نزدیکتر و سزاوارتر بودند . [نهج البلاغه]
زمستان 1386 - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
........... درباره خودم ........... بسراغ من اگر می آیی در غروبستانم و مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من زمستان 1386 - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
فاطمه اسدی
(عکس صرفا تزئینی است)به صداقت کودکی،به زیبایی هدیه ای از جنس گل برای همه شما مهرآفرینان

........... لوگوی خودم ...........
زمستان 1386 - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
........ پیوندهای روزانه........ www.arameshkadeh.persiablog.com www.askari110.blogfa.com *www.snowcrystals.com
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
<*

......... لوگوی دوستان من .........

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............ در های و هوی گوشخراش قربانیان این صنعت بیرحم گوش به آواز پر مهر طبیعت بسپاریم زیر بارون بهترین وقت واسه رسیدن به حال و روز دله ............. بایگانی.............
زمستان 1386
پاییز 1385

........... طراح قالب...........


  • سلام پس از هشت ماه

  • نویسنده : فاطمه اسدی:: 86/10/9:: 1:10 عصر

    ما بی تو هزار داغ و یک دل داریم

    بر حادثه ها امید باطل داریم

    یک روز و دو روز نیست این مشکل ما

    ما سیصد و شصت و پنج داریم

    دیروز عید غدیر بود همه به دیدن سیدها می رفتند دلم گرفته بود آخه روز عیدی مسئول با مرام ما مارو گذاشته بود شیفت ! مشهدیه دیگه کاریش نمیشه کرد!خوب بلده با پنبه سرتو ببره .ولش کن غیبتش رو نمیکنم اخه بنده خدا ده روز ده روز برای حاجت من روزه مستحبی میگیره!الحق این یه مرامش مشهدی نیست! هر روز که چشای پر از چرک گناهم  به گنبد طلایی مولا روشن میشه ته دلم میگم آقا جون قربون مرامت برم که گشتی گشتی و تو مشهدیها بهترینها رو گیر ما انداختی فدای غربتت بشم ای پاره جگر جامانده درخراسان پیغمبر!

    بالاخره یه کم دلخور بودم ولی بیشترین غمم از این بود که همه سیدا امروز کسی میره دیدنشون بجز مهدی فاطمه! بجز قهرمان پایان برنده قصه خونین تاریخ! اینم درد کوچکی نیست ها! کمی بهش فکر کنیم کمی برای غربتش بگرییم. کمی باهاش مهربونتر از مردم زمان یازده امام دیگه با امامشون باشیم! کمی برای اون چشمای همیشه خیس، نمناک بشیم.

    بابا آقا بخاطر کارای من و تو این همه ساله تو زندان غربته اگه من و تو شیعه بودیم و اون 313 تا کامل میشد دیگه این شب سیاه زودتر صبح میشد

    این چند بیت هم بمناسبت غدیر : 

     

     

    نخلها با دم او شانه به گیسو زده اند

    کوچه ها پیش نگاهش همه زانو زده اند

    وای اگر سایه او از سر شب کم میشد

    چاه تبدیل به حلقوم جهنم میشد

    مثل مجنون که دلش غربت لیلا دارد

    کهکشان تکیه به تنهایی مولا دارد

    < language=Java>

    نظرات شما ()