/ بنام صاحب همه نجواهای هستی یه کم برره ای شدیم - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسانی را که به آنها دانش می آموزید، بزرگ شمارید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
یه کم برره ای شدیم - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
........... درباره خودم ........... بسراغ من اگر می آیی در غروبستانم و مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من یه کم برره ای شدیم - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
فاطمه اسدی
(عکس صرفا تزئینی است)به صداقت کودکی،به زیبایی هدیه ای از جنس گل برای همه شما مهرآفرینان

........... لوگوی خودم ...........
یه کم برره ای شدیم - چند قدم پیاده زیر بارونی از دل
........ پیوندهای روزانه........ www.arameshkadeh.persiablog.com www.askari110.blogfa.com *www.snowcrystals.com
.......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........
<*

......... لوگوی دوستان من .........

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............ در های و هوی گوشخراش قربانیان این صنعت بیرحم گوش به آواز پر مهر طبیعت بسپاریم زیر بارون بهترین وقت واسه رسیدن به حال و روز دله ............. بایگانی.............
زمستان 1386
پاییز 1385

........... طراح قالب...........


  • یه کم برره ای شدیم

  • نویسنده : فاطمه اسدی:: 85/7/20:: 7:0 عصر

     انگار همین دیروز بود که ما با همه اختلافات و عقاید رنگارنگ ، یه صدا فریاد نه تو سر ذلت و بردگی و عقب موندگی زدیم .انگار همین دیروز بود که همه باهم توآهنگری ایمان، حدید شدیم تا با همه قدرت رو سر کفر فرود بیاییم و  ازدستای درخت آفرین و زخمی از خراش خارهای باغبان پیر این باغ ، مدال افتخاربهترین مردم تاریخ بودن را بگیریم. انگار یه کلمه حرفه که یه پیر مُـرادْ که خودش آخر مستیه، به مریداش بگه که شما از مریدای زمون پیامبر و علی(ع) و امام حسین(ع) بهترین. خب اون که اهل غلو کردن نیست .اونکه هیشه کارش پریدن با اهل آسمونه و دوست اونوری زیاد داره . گیریم برو بچ اینوری هم ازش دلخور شن به حالش فرقی نمیکنه. اونکه دوستای زمینی اش رو خیلی دوست داره، ولی نه به قیمت تملق و شکستن نردبون آسمونش. میخوام بگم که اون ازمی صافی هم صافتر بود و کلمه کلمه اش رو می پخت و می گفت. پس شکی ندارم که مث همیشه یه چیزایی میدید که ما تو مغز نخودیمون خطورهم نمیکنه.ازهمون وقت که خریدار سر دار شده بود، یه میخونه ای باز کرده بود که.... که کار و کاسبی اش توپ! بازار همه می فروشا هم  بدجوری کساد شده بود.تو مشتریاش همه تیپ و همه سنخ آدمی پیدا می کردی. از مایه دارها ولارژترین تا پا برهنه ها و (کور و کچلا) و ندارترینها. ازدامنه + تا بینهایت. ازنمره بیستها تا چند سال مونده ها.  ولی بیشتر جوونا و تازه کارا دورش جمع شده بودن. تبلیغ مبلیغی هم تو کارش نبود. فقط شرابش از بقیه مرغوبتر و صافتر و مست کننده تر بود.بقیه می فروشا هر چی واستادن دیدن نه مثکه طرف دست بردار نیست. چند تاشون بساطشونو چیدن و اصلاً از شهر زدن بیرون. بقیه که پرروتر بودن دورهم جمع شدن تا یه جوری اعاده حیثیت کنن و انتقام بگیرن. یه کارایی هم کردن ولی با اینکه همه زورشون جمع کردن تا با زور وفشارمشتریاشونو پس بگیرن،کاری نتونستن بکنن چون نمی دونستن که اثر شراب ناب چیه و مستی اش با بقیه مستی ها فرق می کنه. چون خودشون هیچوقت تجربه اش نکرده بودن براشون سخت بود باور کنن که یه پیاله شراب ناب معجزه هایی میکنه که یه دریا شراب ناخالص پرغش وغل وآلودگی نمیکنه. اون یکی انسان سازه و این یکی انسان سوز.اون یکی اثر خماری اش تا ته آسمون هفتم می پرونه و اثراین یکی زندونی کردن و چسبوندن به زمینه. اون آخر مستیه و این آخر پستی.تا اومدن چنگ و دندون نشون بدن جوری از مریدای پیر ما خوردن که برای همیشه توتاریخ ثبت شد.غافل بودن که مگسی بودن که به عرصه سیمرغ تجاوز کرده بودن(و فراموش کرده بودن که :ای مگس عرصه سیمرغ نه جولنگه توست.) آخه این پیر با بقیه فرق داشت.فقط فروشنده نبود اول خودش مست جام یار شده بود اونقدر مست عشق یار بود و اونقدر تجربه سفرهای شبونه به آسمون داشت که همه حرفاش بوی آسمون میداد.می گفت که اون مِی ها رو هم تو یکی از سفرهاش از یکی ازقدحهای اونجا پر  کرده.می گفت که به تعداد اسماء خدا قدح شراب وجود داره.شراب رحمت، شراب عزت، شراب هدایت، شراب حکمت، شراب علم، صبر، شکر،.....خودش از روی فضل و کرمش به هر کی بخوا یکی یا چند تا از اون ها رو میچشونه.ازهرکدوم که به آدم بده طرف لبریز از اون صفت میشه.به قول باسوادا میشه مظهر اون صفت خدا.می گفت یادتون باشه قبل از نوشیدن هر قدح، نام خدا رو با اون صفت به زبون بیارین.بسم الله الرحیم،بسم الله العزیز، بسم الله الهادی، بسم الله الشهید و.... یادش بخیر مراد ما خودش از بیشترِ اون قدحها چشیده بود.مظهر خیلی از صفات بود. ولی از همه بیشتر ازشراب رحمت نوش کرده بود.وه که چقدر مست رحمت یار بود وچقدررحیمانه اومده بود تا خیل مریداشو یه جرعه از آسمون مهمون کنه.اصلاً معنی اسم شناسنامه ایش با رحمت عجین بود.یه بار که به طور خیلی استثنایی و برای یه مدت کوتاه درهای عرش خدا بروی همه باز شده بود، با عجله اومد با یه کوله بار پر از" بال"مریدا فهمیدن که خبراییه.داستانو که شنیدن دسپاچه شدن.بعضیها باورشون نمیشد.مگه میشه که به همین سادگی یه راست رفت تا عرش خدا؟که فقط جای جبرئیل و چهارده معصومِ(علیهم  السلام)؟آدمای معمولی خیلی همت کنن میرن تا آسمون هفتم. که دیگه آخر خوب بودن و مطیع بودن رو میخواد.مگه میشه یه آدم خاکی اونم با اون سابقه ،چهره خدا، چه میدونم اون چیزی که اون بهش میگفت"وجه الله" رو با چشم ببینه؟ولی اونایی هم که باور کردن کم نبودن.ازدحام کردن. بهشون گفت که سهمیه "بال" کم دادن.مثل روز عاشورا که فقط 72 تا داده بودن. هر کی عاشورایی تر بیاد وسط به اون یه جفت بال میرسه.  و بالاخره عاشورای دومی توتاریخ تکرار شد.خلایق دو دسته بیشتر نبودن: یزیدی/حسینی.(بیطرفا روهم تاریخ یزیدی نامیده)و برای بار دوم عشق از آفریده شدنش به خودش بالید.دوباره عرش خدا از عطر غرور پر شد و آماده پذیرایی از مهمونهای تازه واردی که با بالهایی که روح الله بهشون داده بود داشتن از راه میرسیدن.دوباره فرشته ها بیاد اولین روز خلقت افتادن که چقدر اعتراض کرده بودن که "میخوای تو زمین فساد و خونریزی راه بیفته؟" و... با تموم وجود به سجده افتادن.فکر کنم آخرشو دیگه میدونین که فرصت تموم شد ودرهای عرش بسته شد.پیر مراد هم از غم فراق بهترین مریداش شکست. اونجا بود که همه رو تو خماری چشماش رها کرد و رفت.اونایی که باورشون نشده بود، ناباورتر شدن و قید همه باورها رو زدن.می فروشهای دیگه هم هر کدوم از سوراخی که توش خزیده بودن، بیرون اومدن و بساط زدن و شروع کردن به تبلیغهای عجیب غریب واسه ابزار تقلبی خودشون.اینقدر کار کردن که شعار"نسیه رو ول کن،نقد رو بچسب" جزء فرهنگ روزمره مون شد.همه نقد گرا شدن.بیرحما برای جذب آدما ویروس شک رو بجون مردم انداختن. و اون کارهارو سادگی و دیوونگی جازدن.!عشق رفت و عقل برره ای جای اونو گرفت. یعنی بفکر خودت باش بقیه رو ولش. ببین سود و منفعت تو در چیه؟چی کمک به اون؟چقدر ساده ای!وقتی یکی نیازش بهت افتاد بخت به تو رو کرده هرچی می تونی ازش بکن! اما در میخونه پیرما هنوز بازه و خیل مریدا منتظرن تا یه بار دیگه درهای عرش، مستقیم رو به زمین باز بشه. و اونا با یه بسم الله الشهید از جام شهادت بنوشن و یه راست به مقصد عرش!


    نظرات شما ()